از تنش آفرینی ها عربستان تا بحران قطر و بحرین

رد پای انگلیس در تمامی تحولات منطقه مشهود است

۰۸ شهریور ۱۳۹۶ | ۱۳:۱۳ کد : ۱۹۷۱۰۹۱ گفتگو خاورمیانه
علی‌اکبر سیبیویه در گفت‌وگو با دیپلماسی ایرانی:اگر فراسوی جنگ علیه یمن را در نظر بگیریم خواهیم دید که این جنگ ویرانگر یک سناریوی انگلیسی است.
رد پای انگلیس در تمامی تحولات منطقه مشهود است

عبدالرحمن فتح الهی  خاورمیانه به عنوان کانون تامین انرژی و پل ارتباطات بین المللی همواره مورد توجه بازیگران جهانی بوده است. این امر موجب شده تا خاورمیانه با تحولات بسیاری همراه باشد که حاصل آن بحران های امنیتی و سیاسی و مداخلات خارجی بوده است. نکته قابل توجه در روند تحولات منطقه برخی تحرکات برای فضاسازی منفی در منطقه علیه تهران با پروژه ایران هراسی است که عملا فضایی غیرپایدار را بر خاورمیانه حاکم کرده است .در این میان فعالیت های ریاض وچند کشور همراه خاورمیانه را محل نفوذ قدرت از هر طریقی کرده است، گاهی با زور، فشار بر دولت ها و اعلام جنگ و گاهی هم با در پیش گرفتن سیاست باز و نزدیکی دیپلماتیک، اما با نگاهی به تحولات اخیر خاورمیانه شاهد نوعی تغییرات معنادار ریاض در قبال برخی کشورها و افراد هستیم، از نزدیکی به بغداد و سفرهای مقتدی صدر به ریاض و ابوظبی گرفته تا تغییر مواضع عربستان در خصوص جنگ سوریه و یمن که می تواند سوالت فراونی را در ذهن ایجاد کند. دلیل این تغییر سیاست ها چیست ؟ آیا این تغییرات استراتژیک است یا تاکتیکی و مقطعی؟ ملاک های انتخاب ریاض در انتخاب افراد و کشورها در تغییرات جدید چیست ؟ پاسخ به این سوالات و پرسشهایی از این دست را در گفت وگویی با علی اکبر سیبویه، مدیر کل فعلی حوزه بین الملل مجمع تشخیص مصلحت نظام، سفیر سابق ایران در عمان و کاردار سابق در تونس پی گرفته ایم که در ادامه می خوانید:

  • زمانی که محمد بن سلمان در یک تغییر رادیکال در ساختار قدرت ریاض به ولیعهدی رسید کارشناسان پیش بینی می کنند، خاورمیانه با اقدامات او به سمت تنش و درگیری بیشتر پیش خواهد رفت؛ اما در چند مدت اخیر پالس هایی در تضاد با این پیش بینی رخ داده، از عقب نشینی مواضع خود در جنگ یمن و سوریه تا کاهش شروط خود برای پایان دادن به تنش روابط خود با دوحه و حتی ادعای مهمانان عراقی در تهران مبنی بر واسطه قرار دادن بغداد برای نزدیکی ریاض به تهران (اگر چه که این ادعا از سوی مقامات عربستان رد شد). در بستر این نکات یاد شده آیا این تغییر مواضع را باید بازبینی و تغییر در عملکرد ریاض دانست یا این که این رفتارها را هم در راستای عملکرد گذشته عربستان سعودی باید دید؟

پاسخ به این سئوال مستلزم نگاه به شرایط عربستان در دوران حکومت خاندان سلمان است، عربستان از زمانی که سلمان به عنوان جانشین ملک عبدالله به پادشاهی رسید شرایط داخلی (تغییرات و جابجایی گسترده در سطح مقامات عالی رتبه) و متعاقب آن شرایط سیاست خارجی ریاض را دچار تغییراتی اساسی کرد، اما نکته اینجاست که از همان ابتدا ملک سلمان بدلیل کهولت سن و بیماری عملا هیچ گونه اختیار عملی از خود در تصمیمات نداشته و ندارد، از همین رو به نحوی می توان گفت محمد بن سلمان اداره کننده امور داخلی و تعیین کننده سیاست خارجی ریاض است. اما مهمتر اینکه محمد بن سلمان 31 ساله، نه تجربه اداره امور یک کشور را دارد نه پشتوانه و پتانسیلی برای کنترل وضعیت سیاست خارجی و ارتباط با سایر کشورها، چرا که آگاهی و شناخت کافی از وضعیت و شرایط منطقه ندارد تا جایی که نسل اول شاهزاده های سعودی از زمان روی کار آمدن ملک سلمان به شدت نگران آینده عربستان سعودی و مهمتر از آن تحولات منطقه خاورمیانه هستند. محمد بن سلمان از همان روزهایی که در ساختار قدرت به عنوان ولیعهد دوم قرار گرفت از انگلیس بارها تقاضا داشت که جایگاه او را به بالاترین سطح ممکن بعد از پادشاه یعنی ولیعهدی اول برساند چون که لندن سکان دار و هدایت کننده برخی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس است که در آن برهه به دلیل مهیا نبودن بستر لازم برای حضور محمد بن سلمان برای جانشینی پدر این اقدام با توصیه لندن صورت نگرفت. اما در ادامه با اقدامات لازمه بستر برای این جابجایی و تغییر رادیکال در ساختار قدرت با موافقت انگلیس صورت پذیرفت. در همان دوران ولیعهدی دوم هم که در ساختار قدرت بود، محمد بن سلمان گام های عجولانه و در عین حال نسنجیده ای را که از سر ناپختگی بود برداشت که یکی از این گام ها اعلان جنگ به یمن بود، در صورتی که هم او و هم سایر مقامات ریاض بر جنگاوری و سلحشوری مردم یمن بخوبی واقف بودند. به طوری که ما شاهد بوده ایم در گذشته حتی ارتش مصر در زمان جمال عبدالناصر هم نتوانست بر مردم یمن فائق آید و اکنون جنگ یمن وارد سومین سال خود می شود و ریاض هنوز گرفتار جنگ با این کشور است، جنگی که ریاض برای پیروزی در آن هزینه های سیاسی و نظامی فراوانی را صرف کرده است، از خرید و بکارگیری جنگ افزارهای مدرن تا تقاضای همکاری از پاکستان، امارات و مصر، و حتی دادن رشوه های زیاد به عمر البشیر (رئیس جمهور سودان) برای جنگیدن سربازان سودانی در جنگ یمن. اما پس از گذشته این سال ها و علیرغم سختی های فراوانی که مردم یمن در جنگ با عربستان متحمل شده اند، باز از پای ننشسته و می توان گفت تاکنون شکست بسیار بزرگی را چه از نظر سیاسی چه از نظر نظامی بر پیکره ریاض وارد آورده است. حتی این جنگ سبب شده تا نیروهای مقاومت یمنی قدرت موشکی خود را که در روزهای آغازین جنگ چندان قوی نبود ارتقاء بخشند و در سایه آن نیروهای یمنی در نجران عربستان که روزی جزء خاک یمن بوده و با ترفند از یمنی ها گرفته شد حضور یابند. بنابراین تمام ناکامی ها و شرایط بد سیاسی- نظامی و مضافا نقض مکرر حقوق بشر توسط ریاض بواسطه بمباران هر روزه و هر ساعته مردم بی دفاع امروز به جایی رسیده که حتی صدای هم پیمانان و سازمان ها و نهادهای حقوق بشری بارها علیه اقدامات ریاض در جنگ یمن بالا گرفته است. اما اگر فراسوی جنگ علیه یمن را در نظر بگیریم خواهیم دید که این جنگ ویرانگر یک سناریوی انگلیسی است، چرا که لندن تمام طراحی ها، برنامه ریزی و بسترسازی ها را با همکاری آمریکا با هدف دستیابی به منابع سرشار نفتی یمن انجام داده است و برای رسیدن به آن حتی از گسیل نیروهای القاعده و طالبان که دست پرورده خودش هستند هم دریغ نمی کند. پس اگر اکنون عربستان تغییری در سیاست خود ایجاد کرده بدلیل ناکامی های بیشماری است که در پی رفتارهای قبلی خود به آن دچار شده و برای حفظ بقای خود بدنبال عدول از رفتارهای گذشته خود است. لذا با تجدید نظر در جنگ یمن و سوریه، نزدیکی به بغداد و کاهش شروط سیزده گانه خود علیه قطر به شش شرط، درصدد اصلاح سیاست های جاری خود هستند.

  • به کاهش شروط عربستان در خصوص قطر اشاره داشتید. از دید شما اهداف ریاض در تقابل با دوحه که روزی از همپیمانان این کشور بوده چیست؟ چرا بغداد گزینه همکاریهای عربستان قرار گرفته است؟

بطور کلی عربستان از ایجاد بحران با قطر نگرانی ها و اهداف خود را در چند محور دنبال می کند: نگرانی از گسترش اخوان المسلمین در حوزه C.C.C و مصر از طریق پایگاه های خود در دوحه؛ تداوم امتناع نیروی مقاومت فلسطین از عادی سازی روابط با تل آویو؛ وجود ذخایر عظیم گاز در قطر و چشم داشت به گرفتن سهم خود از آن؛ بسترسازی جهت ضعف نظام قطر به منظور فشار بیشتر انگلیس و آمریکا بر دوحه جهت چپاول دارایی های این کشور؛ نگرانی از نفوذ بیشتر ترکیه به عنوان حمایت قدرتمند آنکارا از اخوان المسلمین در حوزه عربی خلیج فارس. از همین رو هم مقامات ریاض بسیج شده اند تا ضمن فشار بر قطر، عراق را نیز به سمت خود جذب کنند. چرا که بغداد با شکست داعش پتانسیل های بسیاری را از خود بروز داد. از این رو هم به گزینه همکاریهای ریاض بدل شد و با سفر سعودی ها به بغداد فصل جدید همکاری ریاض – بغداد شروع شده است که در ادامه عراقی ها هم به ریاض سفری را داشتند. همچنین در راستای همنوایی با سیاست های غرب برخی از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس هم ماموریت یافتند روابط خود با  بغداد را بهبود بخشند؛ چرا که اکنون جنگ یمن و حتی سوریه سیر معکوس پیدا کرده و شرایط منطقه ضد آنها در حال وقوع است. بطوریکه قطر در پی تشدید اختلاف با عربستان ارتش خود را از یمن فراخواند.

  • اما عوامل فرامنطقه ای را در تغییر رفتار عربستان سعودی موثر می دانید؟

بله؛ موضوع دیگر هم در تغییر ساختاری عربستان و مضافا تحولات منطقه خاورمیانه وضعیت واشنگتن بعد از روی کار آمدن ترامپ است. اما این تاثیرگذاری نمی تواند چندان ادامه یابد. در تحلیلی که دو سال و نیم پیش و قبل از روی کار آمدن ترامپ ارائه دادم، اشاره کردم که واشنگتن از داخل ظرف سال های آینده دچار ازهم پاشیدگی خواهد شد و به سرنوشت شوروی سابق گرفتار می شود و امروز شاهد این مسئله هستیم، چرا که آمریکا قبل از آنکه درگیر مسائل بین المللی باشد دچار مشکلات و تنشهای فزاینده داخلی است. در گذشته و قبل از دوران ترامپ حداقل سیاستها و هماهنگی های سران آمریکا در داخل کاخ سفید یکدست بود اما امروز حتی این هماهنگی در خود کاخ سفید هم در خصوص سیاست های داخلی و بین الملل هم وجود ندارد و برخی از مقامات و دستیاران ترامپ مخالف شدید برنامه های او هستند. در همین مدت کوتاه 7 ماهه ما شاهد کناره گیری و برکناری بسیاری از مقامات و حتی برخی از وزرا بوده ایم. بر این مسئله باید پرونده چالش برانگیز دخالت روسیه در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا را هم افزود که بزودی مشکلات بسیار زیادی را برای ترامپ و نزدیکانش ایجاد خواهد کرد. از همین رو در چهار سال زمامداری ترامپ مشکلات داخلی آمریکا به قدری گسترده خواهد شد که بیشترین انرژی و وقت واشنگتن صرف مسائل داخلی جهت مهار این مشکلات خواهد شد. افزون بر این نکات امروز موضوع نژادپرستی یک معضل داخلی آمریکا است که در آغاز توسط ترامپ با طرفداری از سفید پوست ها به آن دامن زده شد. همه روزه صدها هزار آمریکایی در خیابان های چندین ایالت این کشور علیه سیاست های نژادپرستانه ترامپ تظاهرات می کنند که اختلاف و تشتت را در جامعه آمریکا به شدت پررنگ کرده است .

  • اما با شکست های مکرر داعش در سوریه و از بین رفتنش در عراق اکنون خاورمیانه در آستانه پساداعش قرار گرفته است. در بستر نکته مهم شما ناظر بر افزایش و بروز پتانسیل عراق بعد از شکست داعش، عربستان سرمایه گذاری خود را در این کشور افزایش داده و با افزایش مراودات دیپلماتیک در پی نزدیک کردن مهره ها و وزنه های سیاسی این کشور به سمت خود است که در این میان می توان به سفر مقتدی صدر به ریاض و امارات اشاره داشت. از دید شما شرایط و ویژگی جریان صدر چیست که عربستان در حال سرمایه گذاری روی آن است؟

در خصوص سفر مقتدی صدر به کشورهای عربی منطقه خلیج فارس (ریاض و ابوظبی) گمانه زنی های زیادی وجود دارد. از سرمایه گذاری عربستان برای انتخابات پارلمانی عراق تا سرمایه گذاری روی مهره های متحد تهران. اما برای بررسی دقیق تر اهداف و مقاصد این سفر به فرصت بیشتری نیاز است تا با روشن شدن سایر ابعاد سفرهای جریان صدر بتوان برداشت درستی از مسئله داشت. اما آن چیزی که قطعی به نظر می رسد این است که دعوت کشورهای عربی منطقه خلیج فارس از مقتدی صدر را باید در همان راستای تغییر سیاست های ریاض که در سئوال قبل به آن اشاره داشتم تحلیل کرد. با چنین رفتارهایی عربستان در پی محک "سیاست باز" خود در قبال همسایگانش است.

  • اما نکته مهم دیگر تحولات منطقه خاورمیانه و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، وجود برخی دول عربی با سیاست های نیمه مستقل و حتی تقریبا مستقل نسبت به ریاض است که می توان به عمان، اردن، کویت و قطر اشاره داشت، از دید شما وجود چنین کشورهایی با چنین سیاست گذاری هایی آیا داعیه پدرخواندگی عربستان سعودی برای کشورهای عربی را دچار چالش نمی کند؟ آیا اساسا می توان چنین ادعایی (پدرخواندگی) را در خصوص ریاض مطرح کرد؟

عربستان بواسطه درآمدهای سرسام آور نفتی از یک سو و وجود مکتب وهابیت و هدایت راهکارهای آن توسط انگلیس از سوی دیگر، همواره در مسیر غرب و ریل گذاری لندن با دادن پول و اعمال فشار بر کشورهای عربی منطقه برای همراهی و همسویی با خود تلاش کرده است و سعی دارد خود را پدرخوانده کشورهای عربی و اسلامی معرفی کند. اما بر خلاف تمام این تلاش ها و اعمال فشارها برخی از کشورهای عربی با در پیش گرفتن منطق در سیاست خود همواره فاصله ای معنادار را با ریاض حفظ کرده اند، که شما به چند کشور اشاره داشتید. اما افزون بر این کشورها باید به برخی از کشورهای اسلامی اشاره کنم که در سیاست ورزی کاملا عقلانی و مستقل از عربستان قرار دارند که می توان به کشورهای اسلامی منطقه شرق آسیا یا شمال آفریقا مانند الجزایر هم اشاره داشت. ببیند ریاض در سیاست پدرخواندگی کشورهای عربی به قدری جدی است که حتی در بروز اختلاف اخیر با قطر ریاض توان تحمل عدم همراهی و همسویی کشوری کوچک مانند قطر را هم نداشت. لذا برای نوعی درس عبرت دادن به سایر کشورهایی که مستقل از ریاض عمل می کنند، دوحه را به شدیدترین تحریم ها محکوم کرد تا شاید دوحه را به اطاعت از خود وادارد. در همین راستا 15 سال پیش طی سفر هیئتی عالی رتبه از تهران به ریاض همراه با مرحوم هاشمی رفسنجانی، ملک عبدالله با مرحوم هاشمی سه دیدار محرمانه را طی دو هفته اقامت  داشت، در سومین جلسه ملک عبدالله در ارتباط با یاوه گویی های کانال الجزیره قطر خطاب به مرحوم هاشمی گفت: ما به شدت با فرافکنی این کانال و اخبار کذب آن مخالفیم، که در ادامه اعلام کرد "کانالی که توسط انگلیس برپا شود بهتر از این نمی شود، من (ملک عبدا... ) بارها به قطر گفته ایم خودتان مدیریت و اداره الجزیره را در دست بگیرید چرا که این شبکه با برنامه های تولیدی درصدد ایجاد اختلاف در میان کشورهای عربی است. قطعا ریاض در خصوص رفتارهای خصمانه دوحه عکس العمل لازم را خواهد داشت تا قطر را به مسیر درست بازگرداند." این جملات ملک عبدالله به طور غیر مستقیم حکایت از وجود برنامه هایی ضد دوحه داشت که 15 سال بعد توسط محمد بن سلمان علیه دوحه به اجرا درآمد. پس سیاست های سلطه طلبانه و به قول شما پدرخواندگی در خصوص کشورهای عربی همواره در میان سران ریاض وجود داشته که در سال های حکومت ملک عبدالله بصورت جدی تری پی گرفته شد و در طول این سال ها برخی از کشورها را در جرگه متحدان خود درآورد که بارزترین آن بحرین است به گونه ای که این کشور را در حال حاضر می توان یکی از استان های عربستان نامید نه یک کشور مستقل. بنابراین تنش اخیر دوحه – ریاض و همراهی برخی از کشورهای عربی با عربستان سعودی در راستای اجرای همان سیاست پدرخواندگی است، هر چند که دوحه هم امروز به این نتیجه رسیده است که می تواند راهکاری جدا و متفاوت از شورای همکاری خلیج فارس را در تقابل با ریاض داشته باشد، چنانی که در گذشته هم احداث دفاتر حماس، طالبان و نمایندگی جریان اخوان المسلمین در دوحه به شدت مورد اعتراض ریاض بوده و امروز از عوامل بروز تنش با قطر است. اما رفتارهای دوگانه ترامپ را در تنش اخیر دوحه – ریاض را هم نباید فراموش کرد که همزمان با فروش حدود 500 میلیارد دلار تسلیحات به ریاض، در تنش دوحه – ریاض به قطر هم حدود 12 میلیارد دلار تسلیحات فروخته شد. این مسائل در درجه اول به منظور درمان اقتصاد بیمار آمریکا و کاریابی برای خیل عظیم بیکاران این کشور صورت گرفته و بعد از آن با هدف دخالت و هدایت تحولات منطقه است، واشنگتن با توافق انگلیس دست به چنین اقداماتی می زند. لیکن کویت و عمان همواره از ریاض تمکین نکرده اند. بویژه سلطان قابوس همواره با حکمت و دوراندیشی و اتخاذ سیاست مستقل و به دور از زد و بندها توانسته نه تنها کشورش را از تنش های این چنینی محفوظ بدارد بلکه بعنوان رهبری حکیم مورد ستایش و مشورت رهبران منطقه و جهان قرار بگیرد.

  • اما از یک سو به گفته شما این تغییر سیاست عربستان با هدف کاهش تنش صورت گرفته و از سوی دیگر ریاض همواره با تجهیز نیروهای تروریستی سعی در افزایش قدرت نفوذ خود در بستر ناآرامی ها بویژه در منطقه خاورمیانه داشته است. آیا در سایه چنین نکته ای در صورت مساعد شدن شرایط ریاض به سمت سیاست های سلطه طلبانه پیش خواهد رفت؟

در پاسخ به این سئوال باید مسئله را از زاویه دیگر مورد کنکاش قرار داد. چرا که اساسا ریاض و معدودی از کشورهای عربی منطقه خلیج فارس مانند بحرین هیچ گونه اراده ای از خود در مدیریت کشور و تحولات ندارند و فقط مجریان طرح هایی هستند که واشنگتن و لندن برای آنها طراحی می کند. لذا به باور من هر آنچه که در منطقه خاورمیانه از جنگ سوریه و عراق تا مسئله مناقشه دوحه – ریاض و حتی جنگ با یمن و مهمتر از آن تنش آفرینی با تهران از سوی غرب رخ می دهد، حاصل برنامه های غرب در این منطقه است. ریاض بدون مشورت با این کشورها توان انجام هیچ کاری را ندارد. بنابراین این تغییرات رفتاری در ریاض برخواسته از برنامه های عربستان نیست، بلکه سناریویی است که غرب و مشخصا انگلستان آن را برای خاورمیانه به اجرا در می آورد، لذا من معتقدم هر رفتاری از جانب عربستان چه در قالب کاهش تنش یا تنش آفرینی باید با مدیریت و هماهنگی با غرب صورت بگیرد و این گونه نیست که با مهیا شدن شرایط در پی ایجاد تنش باشد.

  • در بستر نکاتی که برای اهمیت تاثیر لندن بر تحولات منطقه خاورمیانه بر آن اشاره داشتید، انگلستان پس از برگزیت و جدایی از اتحادیه اروپا برای کاهش تاثیرات سوء اقتصادی، بازارهای جدید خود را در منطقه خاورمیانه جستجو می کند. خانم ترزا می در کمتر از دو ماه دو بار برای انعقاد قرار دادهای تسلیحاتی به کشورهای عربی منطقه خلیج فارس سفر کرده و پیش از ترامپ بر طبل ایران هراسی در منطقه کوبیده است. به باور شما انگلستان تا چه اندازه و چگونه بر تحولات خاورمیانه اثرگذار است؟

ببینید قبل از آمریکا این انگلستان بود که در خاورمیانه حضور داشت و کشورها را تحت سلطه خود در آورد و برای ادامه و گسترش سلطه خود از هیچ اقدامی دریغ نکرد. مثلا زمانی که استعمار انگلستان با مبارزات گاندی در هند به پایان رسید، در راستای همان سیاستهای استعماری و تاثیرگذاری بر تحولات هند زخم کهنه ای را در این منطقه با تقسیمات مرزی میان پاکستان و هند ایجاد کرد، اکنون شاهدیم پس از 70 سال هنوز مناقشه مرکزی "جامو و کشمیر" بین هندوستان و پاکستان وجود دارد،که هراز گاهی فضای دو کشور و منطقه را بسیار ملتهب می کند، چنانی که انگلستان این اختلافات مرزی را میان افغانستان و پاکستان، کویت و عربستان، بحرین و قطر به عنوان "استخوانی در زخم" ایجاد کرده و باقی گذاشته تا همواره در دل این مناقشات مرزی، مستمرا بر اختلافات دامن بزند. حتی حضور صهیونیست ها بواسطه اقدامات لندن در خاک فلسطین در زمان "بلفور"، وزیر امور خارجه وقت انگلستان شکل گرفت چرا که بعد از جدایی عربستان از امپراطوری عثمانی در منطقه شامات، دولت های دیگر را در کشورهایی مانند لبنان، اردن، سوریه و ... مرزبندی کرد. پس می بینید که لندن هم در بستر این ناآرامی ها اهداف خود را چه از نظر اقتصادی چه از نظر فروش تسلیحات و گسترش و حفظ نفوذ خود پی می گیرد. لذا باز تاکید می کنم تمام تحولات منطقه حتی مسئله تغییر رفتار ریاض با سناریویی انگلیسی پی گرفته می شود. بنابراین تا به امروز این بریتانیا است که طراح اصلی آتش افروزی در منطقه است و هر چند خود را در هامش و حاشیه جنگ افروزی واشنگتن در منطقه قرار می دهد اما این بریتانیا است که صحنه گردان اصلی تحولات توسط آمریکا در منطقه است. همین چند روز اخیر آمریکا سندی را دال بر درخواست انگلستان برای سرنگونی حکومت ملی مصدق طی یک کودتا داشته است پس می بینید که کودتایی که بسیاری فکر می کردند طراح اصلی آن آمریکا است به درخواست و برنامه بریتانیا انجام شده است، البته باید گفت که در نظام دیپلماتیک لندن و واشنگتن این دو در یک هماهنگی کامل استراتژیک بصورت لازم و ملزوم در هر گونه عملیات خارجی عمل می کنند.

  • پس دولت روحانی که در چهار سال نخست سیاست کاهش تنش و احترام متقابل را در مناسبات دیپلماتیک خود با کشورهای جهان بویژه همسایگان خود داشته باید چه برنامه ای را در سیاست خارجی دولت دوازدهم در چهار سال آینده برای مدیریت این تحولات در منطقه پی بگیرد؟

سیاست خارجی ما از بدو پیروزی انقلاب اسلامی همواره بر عدم دخالت در امور کشورهای جهان، احترام متقابل و کاهش تنش بوده است. در همین راستا همواره دست دوستی تهران به سمت تمام کشورهای جهان بویژه کشورهای همسایه دراز بوده و در سایه چنین سیاستی تهران حتی در مسئله تنش با ریاض هم دست دوستی خود را بارها دراز کرده بود. تهران همواره از همکاری، اتحاد، عدم تنش آفرینی و همگرایی به جای تقابل سخن گفته است. اما مشکل اینجاست که در راستای گفته های قبلی برخی از کشورهای عربی منطقه مانند عربستان و بحرین عملا هیچ کنترلی بر اداره امور خود ندارند. بارها سعود الفیصل در مذاکرات با مقامات ایرانی از همکاری و اتحاد با تهران سخن گفته بود اما به فاصله چند روز بعد درست خلاف این گفته ها اتهام آتش افروزی و اختلاف افکنی را علیه تهران مطرح می کرد. پس سیاست های تهران همواره بر رویه احترام بوده است و قطعا این رویه در آینده هم ادامه خواهد داشت.

  • شما تاثیر برجام را بر قطع دست دخالت غرب در امور خاورمیانه بویژه تهران را چگونه می بینید؟ آیا برجام توانست در خصوص کاهش تنش ها موفق عمل کند؟

ببینید برجام توانست تا حد بسیار زیادی دشمنی ها و اقدامات سوء غرب را کاهش دهد و عملا کشورهای اروپایی و آمریکا را در قبال تهران خلع سلاح کند. در همین راستا بهانه های خود را در خصوص تهران کم کردند اما از آنجایی که ماهیت این کشورها یعنی آمریکا و انگلیس در دشمنی با تهران شکل گرفته است لذا برای حفظ این دشمنی تمام برنامه های خود را در قالب ایران هراسی از مجرای ریاض و کشورهای اقماری آن دنبال می کنند لذا در سایه دستاورد برجام اگر غرب توان اتهام زنی و دشمنی با تهران را مانند گذشته ندارد تمام سیاست خصمانه خود را از طریق دیکته آن و تنش آفرینی ریاض پی می گیرد اما باز تاکید می کنم، سیاست ایران باید در راستای کاهش تنش و منطق دیپلماتیک به منظور مدیریت تحولات بر اساس عزت جمهوری اسلامی ایران دنبال شود.

  • اما هنری کسینجر در یاداشتی در نیوزویک به ترامپ توصیه کرد برای مقابله با گسترش نفوذ تهران به سمت تجهیز و حمایت از داعش گام بردارد. آیا واشنگتن و شخص ترامپ که در شعارهای انتخاباتی وعده عدم دخالت در مسائل سوریه را داده بود و حتی در یک گام رو به جلو قول همکاری برای نابودی داعش را مطرح کرد به سمت حمایت از داعش و گسترش تروریسم گام بر می دارد؟

اول اینکه تهران هیچ گاه بدنبال گسترش نفوذ یا بحث امپراطوری خود، آن گونه که کسینجر مطرح کرده نبوده و تنها هدف حضور ایران در برخی از کشورها برای مبارزه با تروریسمی است که اکنون تمام جهان بویژه اروپا را گرفتار خود کرده است. اتفاقا باید از اقدامات و تلاش های جمهوری اسلامی برای مبارزه با تروریسم بیش از پیش حمایت شود آن هم تروریسمی که خود غرب بوجود آورنده آن بوده است. مسئله دوم این است که ترامپ در همان شعارهای انتخاباتی بارها و بارها اتهام پدیدآورندگان داعش را به مقامات آمریکایی بویژه خانم کلینتون و باراک اوباما نسبت داد اما بحث هدایت، تسلیح و حمایت از تروریسم برنامه ثابت آمریکا بوده است و توصیه های کسینجر گاه پنهان گاه آشکار، چه در دوره اوباما چه در دوره ترامپی که داعیه مخالفت با داعش را داشت، پیگیری شده و دشمنی با تهران هم در همه ادوار از سوی واشنگتن به عنوان یک استراتژی اساسی مدنظر بوده است.

  • در بستر نکاتی که به تحلیل آن نشستیم و با توجه به نکته مهم شما مبنی بر فعال بودن لندن و واشنگتن برای تنش آفرینی در منطقه، آینده خاورمیانه را چگونه تحلیل می کنید؟

به باور من تا زمانی که سیاست های توسعه طلبانه بریتانیا و آمریکا وجود داشته باشد همواره باید منتظر تنش و فرافکنی در منطقه خاورمیانه باشیم چرا که با جنگ افروزی بدنبال توسعه طلبی و چپاول ذخایر انرژی و مالی سایر کشورها هستند و بهترین راه حل برای این مسئله ایجاد اختلاف و تفرقه در بین کشورهای جهان اسلام است چرا که حیات خود را در ادامه وضعیت موجود می بینند اما من معتقدم چنانی که شوروی برای فرار از مشکلات داخلی خود سرزمین سوخته افغانستان را اشغال کرد تا به افکار عمومی این گونه بقبولاند که کشور دچار جنگ است و نباید اعتراض کرد اما حتی در آن شرایط شوروی محکوم به سقوط بود لذا غرب و مشخصا واشنگتن امروز بواسطه مشکلات فراوان داخلی بخصوص از زمان آغاز زمامداری ترامپ بدنبال همان فرافکنی ها بوده است ولی ایالات متحده هم از فروپاشی را از داخل ظرف مدت آینده دارد لذا من معتقدم این سیاست های جنگ افروزانه نمی تواند ادامه پیدا کند و یقینا این معادله به هم خواهد خورد. چون ظلم در نظام خلقت و اراده الهی پایدار نبوده و تاریخ جهان هستی بهترین گواه این مقوله است که عاقبت بدی در انتظار طاغوتیان زمین است و رژیم فاسد و غیرانسانی عربستان نیز از این مقوله خارج نیست.   

انتشار اولیه: چهارشنبه 1 شهریور 1396 / انتشار مجدد: چهارشنبه 8 شهریور 1396

کلید واژه ها: بریتانیا عربستان قطر دوحه علی اکبر سیبویه


( ۵ )

نظر شما :