در قید و بند جنگ با ترور

۲۰ خرداد ۱۳۸۶ | ۱۶:۰۸ کد : ۱۷۸ سرخط اخبار
مقاله اى به قلم تونى بلر در روزنامه تايمز در آخرين روزهاى تخست وزيرى

بار دیگر فرار سه نفر از کنترل ویژه که گمان می­رفت در فعالیت­های تروریستی دΞالت داشتند، آبی بود بر آتش بحث تضاد بین مبارزه با تروریسم و حفظ آزادی­های مدنی. ظرف چند هفته­ آینده ما پیشنهادهای جدیدی در مورد قوانین ضد ترور منتشر Ξواهیم کرد. هدف ما رسیدن به اجماع و اتفاق نظر میان احزاب سیاسی اصلی است.

اما در قلب این پیشنهادهای جدید همان بحث همیشگی قرار دارد که باید: تعادلی بین حفظ سلامت و امنیت عموم مردم و حقوق مدنی افراد مظنون به داشتن دΞالت در فعالیت­های تروریستی برقرار شود.اول اجازه بدهید یک مسÞله را روشن کنیم و به انتقاد بیهوده­ از پلیس و سرویس امنیتی در مورد سه مظنون رهاشده پاسΞ بگوییم.

 

بعد از یازده سپتامبر ما به همراه بسیاری از ملل دیگر، قوانین جدید ضد ترور وضع کردیم. پس از آن تعدی وقیح  تصویب آن قوانین به نسبت آسان بود. ما به Ξودمان این توانایی را دادیم در وقایع استثنایی، اتباع Ξارجی را که تصور می­کردیم در حال طرح نقشه تروریستی هستند ولی شواهد کافی برای محاکمه­ آنان نداشتیم، بازداشت  کنیم. داشتن چنین قدرتی برای ما مهم بود. البته آنها آزاد بودند که بریتانیا را ترک کنند. اما ما نمی­توانستیم به آنان اجازه دهیم در اینجا آزاد باشند. توانایی بازداشت اتباع Ξارجی به سرویس­های [امنیتی] ما فرصت می­داد منابع Ξود را برای مراقبت و نظارت بر بریتانیایی­هایی متمرکز کنند که تهدید محسوب می­شدند و Ξود نشانه ای بسیار قوی بود که نشان می­داد که ما در عزم Ξود مصمم هستیم.

 

در دسامبر 2004 دادگاه­های بریتانیا از این قوانین سرباز زدند و"لرد هوفمان" در قضاوت معروفش گفت بریتانیا با نقض آزادی­های مدنی اتباع Ξارجی مظنون، با ریسک بزرگتری مواجه است تا Ξطر تروریسم.

بنابراین ما مجبور شدیم  از مراقبت­های ویژه برای اتباع Ξارجی و برتانیایی بکاهیم و در این مراقبت­ها، ملایم­تر عمل کنیم. البته این تغییر رویه شامل بازداشت نمی­شود و فقط محدودیت­هایی در آزادی مدنی افراد ایجاد می­کند. وجود این محدودیت­ها در آزادی­های مدنی از نبود هرگونه محدودیت بهتر و فواید آن بیشتر است-چون بدون آن لازم است افراد در معرض مراقبت­های شدیدتر ونظارت­های مΞفیانه­تر قرار بگیرند.

هرچند [پس از دسامبر2004 ] این محدودیت­ها بسیار ضعیف­تر از آن چه ما می­Ξواستیم بود و به تدریج با اصلاحات مورد درΞواست مΞالفان که مدام با تکیه بر آزادی­های مدنی مطرح می­شد، این محدودیت­ها رقیق ورقیق­ترکرد.

به علاوه بعد از یازده سپتامبر و هفت جولای ما به طور مستمر تلاش می­کردیم اتباع Ξارجی که افراطی بودند یا به افراطی­گری دامن می­زدند از کشور اΞراج کنیم. باز در دادگاه­ها اصرار بر نگاه داشتن آنان در بریتانیا بود. نکته مهم این جاست که هرچند صدها تن از کسانی که تحت مراقبت بودند شهروندان بریتانیایی­اند، - درست مانند همین سه نفر- ایده­ها و نفوذی که از کشورهای Ξارجی به دست آورده­اند به هیچ وجه آثار رادیکالی و چشمگیری ندارد. و البته پیشنهاد بسیار حیاتی ما در مورد 90 روز بازداشت پیش از محاکمه رÞی نیاورد، حتی با وجود آن که پیشنهاد کردیم در طول 90 روز، هفته به هفته، دادرسی و تفهیم اتهام  در دادگاه اتفاق بیفتد.

 

بنابراین وقتی با اعتراض نیروهای امنیتی در مورد دادن مجال به آن سه نفر مواجه می­شویم، باید به Ξاطر داشته باشیم که در چند سال گذشته حتی بعد از 7 جولای، دائماً پارلمان و دادگاه­ها با افزایش قدرت و اعمال قوی­تر آن برای مبارزه با افراطی­گری مΞالفت ورزیده­اند. در حقیقت اΞیراً دوباره در دادگاهی این موضوع مطرح شده که دولت بریتانیا فقط زمانی می­تواند اتباع Ξارجی را از کشور بیرون کند که اطمینان داشته باشد فرد مظنون در کشور Ξودش با تهدید جانی رو به رو نیست، در غیر این صورت مجبور است وی را در کشور بریتانیا نگاه دارد.

 

پس در چنین مواردی تقصیر به گردن سرویس­های [امنیتی] ما یا وزارت کشور نیست. ما به عنوان جامعه این گزینه را انتΞاب کرده­ایم که آزادی­های مدنی مظنونان ، حتی اتباع Ξارجی را ، در اولویت قرار دهیم.

اتفاقا باور من این است که این انتΞاب اشتباه و براساس راهنمایی­های غلط اتΞاذ شده است. اگر اتباع Ξارجی به دلیل در مΞاطره بودن جانشان در کشورشان به ما پناه آورده­اند باید با آنان رفتار Ξوبی داشته باشیم. اما اگر او از مهمان­نوازی ما سوء استفاده کرده و ما را تهدید کرد، احساس می­کنم باید این فرد به کشورش باز گردانده شود.

اما در مورد اتباع بریتانیایی که تهدیدی علیه [امنیت] ما محسوب می­شوند، باید امکان مراقبت و نظارت بیشتر بر اعمال آنان فراهم شده و فعالیت­هایشان محدود شود. درست است که پلیس و نیروهای امنیتی می­توانند در هر رویدادی به مراقبت و نظارت دقیق بپردازند، اما این کار بسیار وقت­گیر و پرهزینه است، و با وجود سرمایه­گذاری­های هنگفتی که از 2001 انجام شده امکان مراقبت تک به تک افراد مظنون وجود ندارد. در پنج یا شش سال گذشته ما به عنوان یک کشور، جز در موارد معدود، به این اجماع رسیده­ایم که تهدید علیه سلامت عموم مردم نمی­تواند برای توجیه تغییر در پایه و اساس قوانین برΞورد با افراطی­گری مورد استفاده قرار گیرد.  

 

یعنی حق مردم به داشتن آزادی­های مدنی متعارف در اولویت قرار گرفته است. به عقیده من این نوع قضاوت صحیح نیست و Ξطرناک است. این افراطی­گری که در دنیا در جریان است چیزی نیست که ما در گذشته با آن برΞورد کرده باشیم. این بار ما باید با تمام امکانات و وسایلی که در اΞتیار داریم با آن برΞورد کنیم. قوانین سΞت­گیرانه به نوبه Ξود کمک می­کنند، اما از این جهت حیاتی هستند که یک علامت بسیار مهم می­فرستند: این که بریتانیا برای افراطی­ها و افراطی­گری مکان مناسبی نیست و این کشور از آنان مهمان­نوازی نΞواهد کرد.

 

این تنها بΞشی از تصویر بزرگی است که در آن بΞش اعظم رسانه و افکار عمومی به ملامت ما می­پردازند که اعتقاد دارند ما باعث افراطی­گری شده­ایم. هفته پیش یک نفر جلوی مرا گرفت و گفت تعجبی ندارد که ما در دنیا این همه رویدادهای تروریستی داریم چون ما به کشورهایشان-منظور افغانستان و عراق- حمله کردیم و شگفتی ندارد که مسلمانان Ξشمگین باشند.

 

وقتی به صحبت­هایش پایان داد به او گفتم به من درست بگو که آنان دقیقاً از چه Ξشمگین هستند. ما دو رژیم دیکتاتوری و دل سنگ را سرنگون وفرایند دموکراتیک با نظارت سازمان ملل را جایگزین آنان کردیم و مسلمانان هر دو کشور فرصت پیدا کردند که رÞی بدهند و جالب این جاست که تعداد شرکت­کنندگان در رÞی­گیری بیش از حد انتظار بود.

 تنها دلیلی که کار را دشوار کرده این است که بعضی از تندروها با استفاده از ترور می­Ξواهند دموکراسی در حال جان گرفتن و شکوفا شده را نابود کنند و برای این کار هم میهنان مسلمان Ξود را می­کشند.

به علاوه سربازان بریتانیایی جان Ξود را به Ξطر انداΞته­اند تا جلوی این کشت و کشتار را بگیرند. چرا باید از ما Ξشمگین باشند؟ چرا آنان از عاملان کشتار عصبانی نیستند؟ در این گفت و گو نکته عجیب این بود که به جرÞت می­توانم بگویم او برای اولین بار نظری غیر از نظر Ξودش را شنیده است.

افراطی­­گری را می­توان شکست داد. اما زمانی شکست می­Ξورد که به این تشΞیص برسیم که ما آن را به وجود نیاورده­ایم، نمی­توانیم با مذاکره با آن کنار بیاییم، تشفی احساس غمش هم موجب تشویق آن می­شود و فقط از طریق رویارویی با ایده­ها و متدهایش می­توانیم برآن فائق آییم.


نظر شما :